زندگی

خواب و بیداری

زندگی

خواب و بیداری

اوصولا من و مامانم خیلی از نظر اخلاقی شبیه همیم به جز خون. مامانم از خون و این چیزا میترسه. من نمیترسم. یادمه چند وقت قبل که عمل کرده بودم دکتر گفته بود بخیه ها جذبیه و خودش میوفته. منم ۲ هفته منتظر شدم تا بیوفتن ولی نیفتادن منم چون کمر بند میبندم این چسب کمر گیر میکرد به اونا و یه شب خودم کشیدمشون. بعد اون هم چون گوشتی که بین بخیه ها بود رو پاره کرده بودم روش چسب زخم زدم تا جوش خورد. اون موقع مامانم وقتی فهمید من چیکار کردم کم بود بالا بیاره و رنگش پریده بود. امروز هم دوباره یه کاری کردم که هم رنگش پرید هم کم مونده بود بالا بیاره. از تجربه های قبلی که در مورد ابثه؟ ابسه؟ داشتم میدونستم هرچی بمونه دردش بیشتر میشه. واسه همین وقتی امروز صبح دیدم لثه ام ابسه؟ابثه؟ابصه؟ کرده تا شب خودمو نگه داشتم بعد رفتم سروقت جعبه ی کمک های اولیه یه پنس با گاز برداشتم بعدش هم یه سوزن رو ضد عفونی کردم خیلی مستقیم ابثه رو پاره کردم. بعدش هم تمیز کردم جاشو. با بتادین و این حرفا. البته به مامانم گفته بودم نیاد تو اتاق ولی اومد دید گاز استریل خونی رو میزه حالش بد شد. البته الان که فکر میکنم برام سوال پیش میاد که چرا نرفته ام دندون پزشکی؟!!! امروز صبح مامانم رفت کتاب گرفت که 4 تاشون از این کتاب همراهاست!!! بس که حجمش کمه. به  نظرم این کتابای با حجم کم مثل قرص اعصاب میمونه. ادمو میخوابونه ولی عوارض داره. یعنی این جور کتابا ادمو راضی میکنن ولی اخرش ضد حال هستن چون زود تموم میشه. کتاب کد داوینچی رو میخوام ولی پیداش نمیکنم. یه بحثه اوراژنسیه دیگه هم این که میگن وقتی 18 سالت میشه دماغ ادم یه خورده بزرگ تر میشه؟ انگار باد کرده؟ خوب الان دماغ من باد کرده ولی بحث اساسی اینکه بادش میخوابه؟ من امروز از 100 نفر پرسیدم همه گفتن میخوابه و حتی دماغ های بد فرم هم بعد این مدت یه خورده بهتر میشه وقتی این باد بخوابه ولی میترسم نخوابه!!!!!!!!!!! اگه واقعا میخوابه پس چرا اینهمه ادم دماغشون رو عمل میکنن؟ اصلا چرا میگن بعد 18 سال عمل کنین اگه میخوابه؟ من امروز خیلی جدی داشتم با دکترم حرف میزدم که اگه نخوابه من برم دماغمو عمل کنم. البته دکترم گفت نه میخوابه ولی من حرفشو باور نکردم. در واقع حرف هیچکدوم از اون 100 نفر رو باور نکردم. من تا چند وقت پیش مدل بینی بودما!!!  بعد یه چیزی  اگه بادش میخوابه کی؟ مثلا 1 سال ؟ 2 سال بعد؟ 6 ماه؟ البته 6 ماه پیش باد کرده دماغم ولی من  تازه 3 روزه متوجه شدم. میگم چند وقته چرا قیافه ام اینجوری شده ها. یا هی عینک افتابی میگیرم در کمال تعجب میفهمم به دماغم رسید!!!! اخه دماغم خیلی کوچیک بود. من دماغ فبلیمو میخوام!!!!

بعضی وقتها

بعضی وقتها از کار این دخترا و کلا جنس دختر خندم میگیره. دخترا اوصولا خیلییییییییی خوبن ولی بعضی وقتها یه کارایی میکنن ادم میمونه چی بگه. امروز با دوستام رفته بودیم بیرون منم خوابالو نشسته بودم تو ماشین داشتم چرت میزدم. خلاصه پیاده شدیم رفتیم نشستیم رو تخت(رفته بودیم دربند) من داشتم قلیون میکشیدم همونجوری هم خواب و بیدار بودم دیدم بچه ها یهو شروع کردم به چک کردم شال و ارایش. حالا من با مقنعه و بدون ارایش رفته بودم!!! خوب واسه اینکه تازه بیدار شده بودم ادم خوابالو که نمیتونه خط چشم بکشه!!!!!!!!!!! خلاصه دیدم سر و صدا شد چشامو باز کردم دیدم یه گله پسر!!! نشستن رو تخت بغلیه ما. اومدم دوباره بگیرم بخوابم که دیدم دوستام یه حرکت خیلی جالب کردن. این 4 تا دختر چشماشونو تنگ کرده بودم داشتن از بین اونا انتخاب میکردن. یعنی یه لحضه یاد یه شیر افتادم که تو کمینه اهو داره نگاش میکنه!!! البته اینجا برعکس بود چون اوصولا دخترا باید اهو باشن نه؟ اینجا پسرا اهو بودن!!!! در کسری از ثانیه اون جمعییت بین ما تقسیم شدم. اون چشم سبز و بولیز مشکیه ماله من!!! اون ساعت طلاییه مال تو!!! اون کفش ال استار سفید مال اون!!! خلاصه همشون تقسیم شدن. الان نوبته دام بود!!! نمیدونم کدوم احمقی به اینا گفته واسه جلب توجه بلند بخند؟ یهو زدن زیر خنده اونم بلندددددددددددددددددددد!!! حالا اون وسط منم عینه این مشنگ ها دارم نگاشون میکنم بفهمم چرا خندیدن منم بخندم!!! با این خنده فکر کنم کل تهران توجه شون به ما جلب شد چه برسه به اون پسرا!!! دوستای منم تا دیدن اینجوریه رفتم نشستن رو تخت اونا. حالا مگه جا میشدن؟ من موندم اینور داشتم چرت میزدم و قلیون میکشیدم. بعدش مثل اینکه تقسیمات انجام گرفت چون رفتن جگر گرفتن اوردن البته درسته دوستام زیادی جلف تشریف دارن و من در حال حاضر اصلا بهشون نمیخورم و بعضی وقتها از خودم میپرسم واسه چی باهاشون میری بیرون ولی در کل ما دوستای چند ساله ایم و هر ایرادی داشته باشیم ولی هوای همو زیاد داریم. در واقع اونا هوای منو زیاد دارن. با اینکه من ضعف گروهشون به حساب میام ولی حتی 1 مورد هم نشده که بدون من برن بیرون. بد بینی نمیکنم ولی انگار من براشون حکم امنیت رو دارم ولی نمیدونم امنیت از چی؟ شاید امنیت از شکسته شدن. این که اونارو مطمئن کنم عالی هستن و اگه فلان پسره بهت خیانت کرد ارزشتو نداشت و از این حرفا. نمیدونم درست فهمیدم یا نه ولی هرکس که  با من اشنا میشه به شدت وابسته میشه مخصوصا دختر و چند بار به من گفتم تو به ادم احساس امنیت میدی. ولی از چی؟ من ادم بیخیالیم ولی خیلی مطمئن . شاید این اطمینان از خودم و کاری که میکنم باعث میشه کسی که کنارمه احساس امنیت کنه؟ مثلا بین 4 تا دختر فوق العاده زیبا و خوش هیکل یا ارایش های هالیوودی و لباس های مارک دار من تیکه ی جدا به نظر بیام با قیافه ی معمولی بدون ارایش و خسته و ناله و خشن ولی به نظرم اونا به همین من احتیاج دارن. به نظرم اونا به اطمینان من از خودم احتیاج دارن. این که مثلا من میدونم چیم کیم . نمیدونم. ادم از این دخترا سر در نمیاره!!!البته با این که هیچ کدوم از اون پسرا حتی نگاهی هم به من نکردن و احتمالا اصلا منو ندیدن!!!(با اینکه خیلی درشتم) ولی بازم دوستام کلی ازم تعریف کردم و بعدش کلی دعوام کردن که چرا زیاد بیرون نمیریم و اینکه من چرا زیاد با دوستای این طرفیم میپرم تا اونا و کلا امروز بهشون خیلی خوش گذشته بود فقط اگه بیشتر باهاشون حرف میزدم و روزه ی سکوت نمیگرفتم. بعضی وقتا با خودم فکر میکنم همینطور که اونا به من احتیاج دارن منم به اونا احتیاج دارم. چقدر امروز به نظرم خوشگل شده بودن و داشتم فکر میکردم خوش به حال من که دوستام انقدر خوشگل هستن و برام سوال شد که چرا اینا با این زیبایی عقل ندارن حتی در حد جلبک؟!!! خلاصه امروزم گذشت و من هنوز همونیم که هستم. و  چقدر خودمو دوست دارم. و به خودم افتخار میکنم فقط نمیدونم چرا؟!!! کلا همه عاشق خودشونن دیگه؟ نه؟ یا فقط من اینجوریم؟ من هیچ وقت جوم خودمو قسم نمیخورم همه اینجورین دیگه؟ نه؟من اصلا ادم از خود راضی نیستم مشکل از خودتونه.

بعضی وقتا انقدر میخوابی که از خوابیدنم خسته میشی.

امروز منو اتنا و ارمغان رفتیم ارم. ساعت 6 راه افتادیم الان 10 دقیقه اس رسیدیم. خوش گذشت کلی... یه چیزی هم امروز فهمیدم. پسر بودن سخته.  اخه همیشه از پسر ها انتظار میره بیان جلو و شاید طرف پا داد شاید نداد. من خودم به عنوان دختر وقتی فکر میکنم برم به یکی پیشنهاد بدم اونم محل سگ هم نذاره دل و رودم میریزه بهم. حالا پسرا همیشه با این ریسک هستن. خدایی سخته. مثلا ما دخترا کافیه از دماغ یکی خوشمون بیاد تا با یه نگاه طرفو تا هرجا که خواستیم بکشونیم. ولی کسی دست رد به ما نمیزنه. ولی ما تا میتونیم حال گیری میکنیم. من خودم قبلا ها به طرف نگاه میکردم اون که میومد جلو یا محلش نمیدادم یا ضایعش میکردم. دیگه بعد اون نگاه نمیکردم ولی اگه کسی میومد محل نمیدادم. امروز تو ارم سوار سورتمه شده بودیم. بعد اتنا و ارمغان رفتن 3 تا عقب تر از ما سوار شدن منو علی هم با هم بودیم. بعد جلوی اتنا اینا 2 تا پسر نشستن خوشگل و خوشتیپ و هیکلی. منم چند بار برگشتم اتنا اینا رو نگاه کردم فکر کنم پسره به خودش گرفت چون تا 1 ساعت بعدش همینجوری دنبال من بود. رفتیم ترن سوار شدیم اومد. رفتیم رنجر سوار شدیم اومد. اخر سر هم وقتی بهش گفتم الکی راه نیفت دنبال من من بی اف دارم تازه اونموقع رفت. بعد وقتی میخواستیم سوار ترن شیم یه پسره از بغل من گذشت دهنش تابلو بوی مشروب میداد. بعد گفتش میشه رد شم؟ منم شونه هامو انداختم بالا(اشتباه محض) کشیدم کنار. بعد پسره رفت بغله دوست دخترش با یه پسر و دختر دیگه. بعد وقتی میخواستن سوار شن پسره دوست دخترشو با اونا راهی کرد خودش موند زل زد به من!!! اونموقع قرار بود فقط من و اتنا و ارمغان سوار شیم ولی وقتی دیدیم پسره منتظره نوبته ما بشه همینجوری داشتیم میگشتیم که یکی با ما بیاد اون نتونه با ما بشینه. بعد همینجوری داشتم نگاه میکردم که خدا خیرش بده یه پسره اومد گفت من باهات میشینم. این پسره و دوستاش پشت سر ما بودن. بعد من با اخم نگاش کردم که گفت اوه... اخم و تخم نداره مگه نمیخوای از دست پسره در ری؟ منم گفتم خب؟ ربطش به شما چیه؟ گفت اووووه... ربطی به من نداره خاستم کمک کنم. همین. منم گفتم لازم نیست. که بعدش ارنج اتنا لطف کرد به شدت خورد تو پهلوم که منم بلند گفتم ااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی...!!! پسره گفت چی شد؟ منم با یه لبخند دلبرانه!!! گفتم هیچی تقاص بد رفتاریم با شما بود!!! اون گفت حالا چرا انقدر شدید؟ خلاصه 5 دقیقه اونجا لاس زدیم تا طرف و خر کنیم. بعد که رفتیم سوار شیم اتنا و ارمغان رفتن جلو من موندم و پسره!!! اخه قرار بود اتنا با پسره بشینه. خلاصه اون اول نشست بعد من. خدایی خیلی پسر اقایی بود با این که اونم مثل من درشت بود ولی همچین چپیده بود گوشه ی صندلی که من راحت بشینم. این بپم که من به شدت ترس از ارتفاع دارم. اون یکی پسر مشروب خوره هم تا دید من دارم با این میلاسم رفت. خلاصه ترن راه افتاد چشمتون روز بد نبینه همون اولش چشامو بستم نفسمو حبس کردم. نه جیغ زدم نه نفس کشیدم. بعد که تموم شد وایساد پسره اروم گفت تموم شد عزیز. منم با کمک اتنا اومدم پایین. بعد که اتنا از پسره تشکر کرد ما راه افتادیم بریم یه جای دیگه. ولی پسره با دوستاش همش دنبالمون بودن. بعد اتنا عصبانی شد بهش گفت اونجا یه کار خوب کردی اینجا عوضشو در میای. پسره گفت فقط یه سوال دارم. (منظورش از من بود) گفتم بگو. گفت یعنی تو انقدر مغروری که چون یه پسر بغلت نشسته توی ترن به اون باهالی که همه حالش به جیغ زدنه جیغ نزدی؟ فکر کردی خوب نیست یه پسر لبخندتو ببینه یا جیغتو از سر شیطنت؟ یعنی منو اتنا و ارمغان و اونایی  دور ما بودن همه داشتم با دهنه باز اینو تماشا میکردن. اولین پسری بود که داشت یه چنین حرفی میزد. اصلا مونده بودم چی بگم!!! حتی من خودم نمیدونستم چرا نه خندیدم نه جیغ ولی اون فهمیدو گفت!!!! وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!!! منم تو این جور موقعیت ها سریع عکس العمل نشون میدم گفتم میخوام بالا بیارم دسته اتنا رو گرفتم کشیدم اومدیم اینور. حالا از اون موقع دارم میترکم. من همیشه فکر میکردم برتری ما نسبت به پسرا اینه که رفتارمون به قدری پیچیدس که مغز کوچیک اونا توان تجزیه و تحلیلشو نداره. اونوقت وقتی یه پسر!!! تو پارک !!! جلو جمعییت!!! بدون شناخت !!! در عرض 5 دقیقه!!! میاد یه رفتاره خیلی ساده رو تجزیه میکنه من اینو کجای دلم بزارم؟؟؟؟؟؟!!!! من همیشه به نفهمیه پسرا راجع به رفتار خودم افتخار میکردم و این که هیچ پسری و حتی هیچ دختری نمیتونه رفتار منو تجزیه کنه. حالا دارم میترکم!!! تازه بدبختی اینه که از اون موقع همش احساس میکنم زندگیم یه همچین فردی رو کم داره!!! وااااااااااااااااااااااااااااااااااای!!! یعنی همش با خودم فکر میکنم اگه یکی بود که دلیل هر رفتارتو میفهمید از یه طرف وحشتناکه از یه طرف شیرین!!! من همیشه به خودداری اعتقاد داشتم چه پسر چه دختر امکان نداره 1 لحضه من احساساتی بشم یا 1 کلمه خارج از منطق بگم. ولی امروز کم مونده بود به پسره بگم مرسی!!!وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!!! یعنی فقط خودداریه 18 سالم باعث شد که نگم!!!وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!!!پام داره میترکه چشام از خواب باز نمیشه ولی خوابم نمیاد. این از اون وقتاییه که مغز عینه فرفره کار میکنه ولی بدن خسته است. واااااااای وای وااااااای وااای وااااااااااااای!!!تازه عمق فاجعه یه جمله است که نمیتونم بنویسم. دیگه زیادی احساساتی میشه. وای. من چی کار کنم؟ چرا اینجوری شد؟ من همیشه به زهرای سرد و مغرور و خوددار معروف بودم. وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!!! تازه امروز خیلی خوشتیپ و خوش قیافه شده بودم. هم مدل ابروهامو عوض کردم هم اصلا ارایش نداشتم. امروز سیله شماره ها بود که روان شده بود واسه من. اتنا اینا انقدر غر زدن که دیوانه شماره اینو بگیر خوبه. نه اون یکی خوبه. نه این دماغش بزرگه. این یکی شلوارش تنگه. دهنمو صاف کردن. منم عینه این دخترای مثبت!!! سرمو انداخته بودم پایین به هیشکی نگاه نمیکردم !!! به هیچ کس هم محل نمیدادم!!!! واااااااااااااااااااااااای!!!خلاصه امروز فهمیدم پسر بودن سخته. چون وقتی یکی  از پسرا باهوش از اب در بیاد هیچ کس باورش نمیشه. خدایی همیشه انتظار داریم پسرا خنگ باشن. فبول کنین دیگه. واقعیته.

امیری به شاهزاده گفت: من عاشق توام. شاهزاده گفت: زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست. شاهزاده گفت: عاشق نیستی ! عاشق به غیر نظر نمی‌کند.