احساس یکی از چیزاییه که مستقیم یا غیر مستقیم نداره و در هر صورت باعث میشه اذیت شی. درباره ی ما دخترا اینجوریه که اگه واسه یکی احساس و معرفت نذاریم در بیشتر مواقع طرف ادمه خوبیه و اگه احساس و معرفت بزاریم طرف یا بکن در رو هستش یا عوضی. در بیشتر مواقع ما دخترا با هم توافق داریم که پسرا همه از دم عوضی هستن. و در بیشتر مواقع ترجیح میدیم تنها بمونیم. ولی فقط ما اینجوری هستیم؟ مثلا پسرا هم نظرشون اینه که دخترا نامرد و عوضی هستن؟ سوال اینه که چرا؟ مثلا چرا پسری که نامرده با یه دختری که نامرده دوست نمیشه و پسری که با معرفته با یه دختره با معرفت؟ چرا؟ و چرا احساس دخترا باعث میشه بیشتر از پسرا ضربه بخوریم؟ و اوصولا چرا همیشه یه پسری هست که سعی کنه با زبون بازی از دخترا سو استفاده کنه؟ و چرا خیلی از پسرا اکثر مواقع خیلی راحت میگن هر پسری که دنبال دختره در واقع دنبال س-ک- س -ه؟ یعنی واقعا همینجوریه؟ !!!؟
اوصولا اتفاق های بد زمانی پیش میاد که فرد اصلا انتظارشو نداره. و خیلی سریع اتفاق میوفتن و پشته سر هم. و یه وقتی فرد به خودش میاد که داره ارزو میکنه ایکاش زودتر قضیه تموم شه. ولی نمیشه. قضیه هر چی میگذره بدتر میشه. این جور مواقع ادم باید چیکار کنه؟ به نظر خودم اولین کاری که میشه کرد خوابیدنه. چون وقتی بیدار شی قضایا زیاد هم پیچیده نیست. چون کلا خاصییت خواب اینه که یه مسئله ی مهم رو بی ارزش تر میکنه و مسائل بی ارزش رو با ارزش تر. بعده خواب میشه چیکار کرد؟ یه لیوان اب خنک با کولر و اهنگ شاد. اینا هم کار میکنه. بعدش چی؟ دوست من تو یکی از همین وضعیت هاس طوری که خوده من هم از سرعت این اتفاق ها در تعجبم!!! و هنوز برام جا نیافتاده. به نظرم تو این اتفاق ها زمان مهمترین مسئله است. البته گرمی و سردی هوا هم مهمه. ولی کلا راه حل این وضعییت ها چیه؟!!!
زندگی بی رنگ میشه بینه این همه دروغ از ازادی و فهم و شعور وقتی میبینی همه ی سایت هایی که اهنگ های لس انجلسی داره تماما ف = ی - ل = ت - ر -ه. شاید در ظاهر کوچیک باشه ولی وقتی فکر کنی به این چیزای کوچیک چیزای بزرگترم میبینی.
نمیدونم اینم مد جدید؟؟!!! تازگیا من تو فیلم و کتاب ها عاشقه شخصیت منفیه میشم!!!!تو هری پاتر عاشقه سیوروس اسنیپ بودم. تو سریال لاست هم عاشقه بنجامین لاینس. تو کتابهای دارن شان هم سری نبرئ با شیاطین عاشقه لرد لاس بودم. تازگیا هم علاقه ی خاصی پیدا کردم به اقای بیگ تو سریاله s---e---x-- and the sity!!!!به نظرم جذابه!!!! نمیدونم چرا؟ اصلا انگار شخصیت های منفی منو جذب میکنن؟!!! کل کابای هری پاترو به خاطر سیوروس خوندم.!!!!
نمیدونم اینم مد جدید؟؟؟!!! جمعه نمایشگاه بودم. ای گل gel و رس بگیرن در اون نمایشگاهو. جای سوزن انداختن نبود. این ملت هم که هیز. یه جا وایمیستادی سیله شماره بود که سرریز میشد. تازه کتاب هم نتونستم بگیرم. مگه دیوانه ام؟ !!!! منتظر میمونم بیاد کتاب فروشی میرم هم با این پسره تو کتاب فروشی لاس میزنم هم نیم دو جین اورد؟عورد؟ میدم کتاب میگیرم هم واسه تفریح کتاب رو عوض میکنم هم کلی سر به سره اون پسره میزارم. اتفاقا پنجشنبه شب دیدمش. تو پارک بود. منو مامانمو علی و همسایمون و پسرش و نازنین که میشه دخترش رفتیم پارک. اونارو گزاشتیم تو زمین بازی منو نازنین 2 تایی افتادیم پارک گردی. اینو مسخره کن اونو نگاه کن واسه اون یکی کرم بریز خلاصه تو اوم هاگیرو واگیر دیدمش. داشت بدمینتون بازی میکرد نازنین هم که پرو!!!!رفت گفت ما هم بازی؟!! اونا هم از خدا خواسته یار شدن 2 نفره بازی کردیم. حالا این نازنین هم خوب بازی نمیکرد دیگه ابرومون رفت. اخه یکی نیست بگه بلد نیستی مگه مجبوری بگی؟ من خودم تنهایی بازی کردم که البته اخرش باختیم.
یک تار موی سفید درست این گوشه ی موهام سمته چپ در اومده. در واقع 3 تاست ولی اون 2 تای دیگه زیاد شخص نیست. یعنی انگار مشکیه ولی برق میزنه. ولی این گوشه هه تابلو بیرونه. همینه دیگه. انقدر حرص خوردم تا موهام سفید شد. انقدر از این دکتر به اون دکتر شد که موهام سفید شد. مگه من چند سالمه؟؟؟!!! تازه 18 شده. البته قراره برم دکتر و از این کرم های جلوگیری از سفید شدن موها بگیرم ولی اگه اینا اثر داشت که ملت موهاشون سفید نمیشد. نمیخوام. موی سفید نمیخوام...
این فیلمی ها هم نمیان. الان چند وقته نمیان. منم معتاده فیلم.... روزی 100 بار علی رو میفرستم بره ببینه اومدن یا نه. نمیخوام. من فیلم میخوام. واقعا که. این چه زندگیه؟